نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

وقتی پسرا با هم خلوت میکنن

- ای رامین بدبخت دلت بسوزه همون دختری که به تو نخ نمیداد من رفتم شمارشو گرفتم
- من بدجوری عاشقش شدم . اگه این خوشکله با من دوست بشه من همه ی دوست دخترهام رو کنار میگذارم


- بچه ها این دختره رو دیدین که مانتو صورتی میپوشه و یه عینک آفتابی هم میزنه . وقتی هم که توی دانشگاه راه میره هیچکی رو تحویل نمیگیره . باید حالشو بگیریم


- ما اینیم دیگه بالاخره شماره رو دادیم به دختره


- بچه ها من میخونم شماها دست بزنید ... امشب خونمون بعله برونه ..امشب خونمون عشق و جنونه ...

- بر و بچ جاتون خالی امروز رفتیم کافی نت یه رومی رو به گند کشیدیم




وقتی دخترا دور هم خلوت میکنند ؟



- وای این انگشتر رو کی خریده ؟ چقدر قشنگه !!!!!


- وای الهام جون نبودی امروز من با اون پسره قرار داشتم . اینقدر با هم حرف زدیم . حتی اسم بچه هامون هم انتخاب کردیم


- امروز یه پسره خوشتیپ و با کلاس توی دانشگاهمون اومده بود . هر چی عشوه و ناز کردم براش تحویلم نگرفت . مگه من خوشکل نیستم


- سارا دیدی چه پسره مودبی توی فروشگاه بود . حتی توی صورتمون هم نگاه نکرد . خیلی پسره سر به زیری بود من که دلم پیشش گیر کرده


- مینا دختر با خودت چیکار کردی . چرا این همه چاق شدی . حالا باید بری بدن سازی اندامت رو بسوزونی تا این لباسهای تنگی که گرفتی اندازه ی تنت بشه


- راستی شیلا امشب میایی خونه ی ما . امشب جشن تولد منه . حتما بیا . چون میخواهیم کلی برقصیم



:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 19 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.

2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!
نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!
 

3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی
!

4-روش خرکی:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.

5-روش مذهبی خفن:
چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا

 
 
6-روش از ما بهتران:
لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟


8-روش عرفانی:
میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیستپات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!

نکته:
 
این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.

9-روش لوس گری:
یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلال از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست.

10-روش شهرستانی:
یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!


نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.



:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 19 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری


اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند




:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 19 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

 

زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
ماموران مدرك خواستند،
زن و مرد گفتند نداريم !
ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟!
زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... !

اول اينكه آن افرادی كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند،
ما دستهايمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند،
ما رويمان به طرف ديگريست!

سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف مي زنند،
ما احساسي به هم نداريم!

چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند،
می بینید که، ما غمگينيم!

پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند،
اما يكي ازما جلوترازدیگری مي رود!

ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني ای، چيزي مي خورند،
ما هيچ نمي خوريم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را مي پوشند،
ما لباسهاي کهنه تنمان است.. !

هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
برويد،
برويد،..
فقط بروید



:: بازدید از این مطلب : 502
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 19 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.



قانون تلفن:

اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.



قانون تعمیر:

بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.



قانون کارگاه:

اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.



قانون معذوریت:

اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.



قانون حمام:

وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.



قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد.



قانون نتیجه:

وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد.



قانون بیومکانیک:

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.



قانون تئاتر:

کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند.



قانون قهوه:

قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.

__________________

 



:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 19 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

آیا میدانستید که فندک قبل از کبریت اختراع شد ؟

 

 

آیا میدانستید که نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است ؟
آیا میدانستید که به طور متوسط روزانه، ۱۲ نوزاد به خانواده های اشتباه داده میشوند ؟
آیا میدانستید که هیچکس نمیداند چرا صدای اردکها اکو نمیشود ؟
آیا میدانستید که لئوناردو داوینچی میتوانسته با یک دستش بنویسد و با دست دیگرش نقاشی کند ؟
آیا میدانستید که بروسلی خیلی سریع بود، به طوریکه باید فیلم را واقعا آهسته میکردند تا بتوانی حرکاتش را ببینی ؟
آیا میدانستید که به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر میترسند تا از مرگ ؟
آیا میدانستید که اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچوقت تمام نخواهد شد ؟
آیا میدانستید که خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال ۱۹۸۷ توانست مبلغ ۴۰۰۰۰$ صرفه جویی کند ؟
آیا میدانستید که ملت آمریکا بطور میانگین روزانه ۷۳۰۰۰ متر مربع پیتزا میخورند ؟
آیا میدانستید که بچهها بدون کشکک زانو متولد میشوند. کشککها در سن ۲ تا ۶ سالگی ظاهر میشوند ؟
آیا میدانستید که کوبیدن سر به دیوار ۱۵۰ کالری در ساعت مصرف میکند ؟
آیا میدانستید که پروانهها توسط پاهایشان میچشند ؟
آیا میدانستید که فیلها تنها حیواناتی هستند که نمیتوانند بپرند ؟
آیا میدانستید که تمام خرسهای قطبی، چپ دست هستند ؟
آیا میدانستید که اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید میشود ؟
آیا میدانستید که در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را میکندند حتی ابروها و مژهها ؟
آیا میدانستید که هیچوقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی ؟
آیا میدانستید که هر آمریکایی به طور میانگین ۲ کارت اعتباری دارد ؟
آیا میدانستید که زبان قویترین ماهیچه در بدن است ؟
آیا میدانستید که برای فرار از جاذبه زمین به سرعت ۱۱ کیلومتر در ثانیه نیاز است ؟
آیا میدانستید که ظروف پلاستیکی ۵۰ هزار سال در برابر تجزیه و فرسودگی مقاوم اند ؟
آیا میدانستید که افرادی که در اثر گزندگی زنبور میمیرند بیش از افرادی استند که در اثر مار گزدگی میمیرند ؟
آیا میدانستید که بدن انسان قادر است در ظرف ۱ ساعت ۲ لیتر عرق تولید کند ؟
آیا میدانستید که روز تولد شما حداقل با ۹ میلیون نفر دیگر یکی است ؟
آیا میدانستید که مراسم مومیایی کردن در مصر باستان ۷۰ روز به طول میانجامید ؟
آیا میدانستید که صدایی بلندتر از زمانیکه سفینه ایی به فضا پرتاب میشود در جهان وجود ندارد ؟
آیا میدانستید که در قدیم ارزش نمک بیش از طلا بوده ، از نمک برای نگهداری غذا استفاده میشده است ؟
آیا میدانستید که شکستگی استخوان ناشی از پوکی استخوان در زنان دو برابر مردان است ؟
آیا میدانستید که توماس ادیسون از تاریکی وحشت داشت ؟
آیا میدانستید که چشم شتر مرغ از مغزش بزرگتر است ؟

 

 

red-apple.ir/forum/showthread.php?p=34757#post34757




:: بازدید از این مطلب : 787
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 15 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

جواب: عموما پسرها از لحظه اول عاشق به دنیا می آیند! بدین صورت که ابتدا عاشق پرستاری می شوند که آنها را به بخش نوزادان منتقل میکند وطی روز های آتی سعی میکنند با چشمک زدن و لوس کردن و خنده و گریه کردن های بی جا از او دلبری کنند!
وقتی از بیمارستان خارج می شوند به دلیل هیجان بیش از حد خیلی زود آن پرستار را فراموش میکنند ؛و.....
بزرگتر میشوند!
4الی16 سالگی:عشق آنها در این دوره: رونالدینیو؛زیدان ؛کاکا؛و...از علاقه مندیهایشان در این دوره ی بی فایده اززندگی بی فایده شان:پرسپولیس و استقلال است !که خوانواده شان اغلب با شعار هایی از قبیل :پرسپولیس برنده؛ خاک برسر استقلال بازنده؛وبالعکس روبه رو میشوندو...
16 الی18سالگی:در این دوره ی بازهم بی فایده ازعمرهمچنان بی فایده پسرها آنها وقتشان را صرف میخ شدن به خواهر کوچکشان صرف میکنند و خواهر بیچاره را با جملاتی مثل : موهاتو بکن تو؛
چقدر با اون گوشی بدرد نخورت ور میری؛
اون مانتو کوتاهه درش بیار !
اون لباس جرواجر شده ات چرا اینقدر تنگه!و....
عذاب میدهند(البته این رفتار کودن گونه که غیرت نامیده میشود در پست های آینده بررسی می شود!)
18تا20 سالگی:در این سنین پسر ها متوجه چیزی میشوند که تا آن وقت به آن توجهی نکرده اند!چشمان دختران فامیل یا غریبه!
دراین موقع آنها که تازه متوجه شده اند بعضی از نگاه ها گیرایی خاصی دارند ؛ به سرعت یکی را برای خود پیدا میکنند
و در وصف این حالت می گویند: احساس کردم یه چیزی تو دلم شکست! به مدت 5 دقیقه تمام به دختر مورد نظر خیره میشوند و بعد شروع به پرس و جو میکنند و چه منبعی بهتر از خواهر خودشان!ومدادم جلوی دختر مورد نظر شروع به گرفتن ژست آدم های متفکرمی کنند! ( که اگر دختره عاقل باشه همچین چیزی رو باور نمیکنه!)
خوب حالا از خواهر های پسرانی از این قبیل در خواست میشود ابتدا یک نفس عمیق بکشند و آرامش خود را حفظ نمایند سپس به آرامی به سوالات او پاسخ دهند!

 

red-apple.ir/forum/showthread.php?t=3034




:: بازدید از این مطلب : 772
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 15 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

دروغ هاي متداول برخي پسران به دختران همراه با معاني آنها(طنز)

 

دروغ: بعدا" باهات تماس مي گيرم



 

معني: ديگه هيچ وقت منو نمي بيني



 

دروغ: تو قسمتي از وجود مني- نمي دوني تا چه اندازه دوستت دارم



 

معني: تو براي من به اندازه کافي زيبا، باهوش و پولدار نيستي ميزارمت کنار



 

دروغ: اون دختر هيچ تيريپي با من نداره - ما فقط دوست معمولي هستيم



 

معني: عاشقشم



 

دروغ: من ترو براي وجود خودت دوست دارم



 

معني: من فقط دنبال ارتباط جنسی هستم



 

دروغ: آخر اين هفته با دوستام داريم ميريم کوه



معني: داريم ميريم دختر بازي.



 

دروغ: مي توني 5 هزار تومن بهم قرض بدي؟ تا آخر هفته بهت برميگردونم



معني: پولتو ببوس و باهاش خداحافظي کن.



 

اين هم شايد بزرگترين دروغي باشد که تا بحال گفته شده:



 

دروغ: قول ميدم تا زمانيکه مرگ مارو از هم جدا نکرده عاشقت باشم، باهات صادق باشم و ازت نگهداري کنم



معني: ازت ميخوام لباسامو بشوري، خونمو تميز کني، غذا برام بپزي، وقتي مريض ميشم ازم پرستاري کني، از بچه هام مراقبت کني، به دوستام و خانوادم سرويس بدي . هر وقت بخوام ميرم با دوستام و دختراي ديگه گردش، هيچوقت پول بهت نمي دم و هيچ کلمه خوشحال کننده اي بهت نخواهم گفت و هيچ کاري که براي تو جالب باشه انجام نخواهم داد!

 

red-apple.ir/forum/showthread.php?p=34745#post34745




:: بازدید از این مطلب : 699
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 15 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

تا حالا اقايی رو ديدين در حال فکر کردن باشه ؟ ؟؟؟
بعضی از اقايون وقتی فکر ميکنن با سبيلهاشون ور ميرن و اونها را ميکنن طوری که وقتی فکرشون تموم شد و خواستن راه برن ميبينن تعادلشون به هم ميخوره .
بعضی از اقايون وقتی می خوان فکر کنن دستشون رو ميگيرن به دو طرف صورتشون وهی دستاشون رو بالا پايين ميکنن مثل اين که دارن صورتشونو ميشورن طوريکه وقتی فکرشون تموم ميشه صورتشون پوست انداخته وبايد ۱۰۰۰۰ تا پماد خرجش کنن.
بعضی از اقايون وقتی فکر ميکنن تا منتها اليه انگشتانشان را داخل بينی فرو کرده و ميچرخانند طوری که اشغالهای بينی که سهله؛مايه ی برون مغزی و درون مغزی هم مياد بيرون.
بعضی از اقايون وقتی فکر ميکنن بدنشان به خارش ميافتد از نوک انگشتان پا تا فرق سرشان که شپشها کيلو کيلو از ان ميپرند بيرون.خلاصه اينکه کوره های روی پوستشون کنده ميشن.

خلاصه اقايون با فکر کردناشون کارای خنده دار ديگه ای هم هست که انجام ميدن اما چون ميترسم روده تون از خنده بترکه فعلآ نميگم .

فوايد فکری در اقايان:به پوست اندازی ونظافتشان کمک ميکند. در روحيه و اخلاقشان بسيار موثر است باعث ساکت شدن انها ميشود برای اصلاح صورتشان مفيد است.

نتيجه گيری اخلاقی:هر وقت احساس کرديد مردی احتياج به نظافت عمومی دارد به او سوژه ای برای فکر کردن بدهيد.
استدلال ثابت شده اين قضيه:
اقايان زياد فکر ميکنن اما هيچ وقت نتيجه نمي گيرند از فکرشان .
اقايان حرف زياد ميزنند ولی اهل عمل نيستند هيچ کدامشان.

red-apple.ir/forum/showthread.php?p=34751#post34751




:: بازدید از این مطلب : 744
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 15 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

ظاهر زيبا و مغروری دارند اما باطنشان بر ميگردد به بچه های راه اهن و مولوی .

نه ظاهر زيبايی دارند و نه باطن زيبايی (البته پسران هيچ وقت نمی توانند باطنی زيبا داشته باشند و حتی معنای ان را هم نميتوانند درک کنند.)
-ظاهر زيبايی ندارند اما باطنی زيبا ودلنشين و جذب کننده ای دارند که البته:

گشتم نبود نگرد نيست

بعضی پسران هستند که (ببخشيد ؛شرمنده ) خر به دنيا می ايند و گاو از دنيا ميروند خر به دنيا مي ايند چون از زندگی هيچ چی نمي فهمن و گاو از دنيا ميرن چون تمام عمرشان را به خردن و خوابيدن مشغول بودن و هيچ گاه سعی نکردند که چيزی را بفهمند ( البته کار خوبی کردند چون زور بی خود می زدند )

۵-دسته پنجم پپرانی هستند که به ظاهر پسر هستند و پسرانه رفتار می کنند اما در باطنشان دوس دارند دختر باشند که اين خصلت در صحبتها و اسامی که برای خودشان در نظر مي گيرند کاملآ مشخص است . به عنوان مثال:


پيشی ملوسه

پيشی را برای ظاهر در نظر گرفته که بگويد من سبيل دارم پس مردم اما کلمه ی ملوسه ظاهرش را مشخص مي کند چون همان طور که عزيز عزض فرمودند :
کلماتی مانند عروسکم؛ملوسکم؛خوشکلم؛نازم ؛عزيزم و...... برای دختران به کار می رود .

يه کلمه هم از زبون مادر شوهر ( 148 كلمه از مادر شوهر )

چه شد که خدا چنين موجوداتی افريد

در کتابی امده است که خداوند مردان را افريد برای نشان دادن قدرتش اما اين با عقل اصلآ جور در نمي ايد چون مردان هيچ قدرتی ندارند مخصوصآ در برابر اسلحه ی زنانه.
اما اگر بخواهی احساسی برخورد کنی می فهمی درست است (اما مردان قديم) چون:


انها سبيل دارند از نوع در رفته و بلندش
ريش دارند از نوع پر پشتش
مو دارند از نوع فرفری و بلندش
هيکلی دارند بلا نسبت فيل(داداش کوچيکه و اين حرفها)


شايد همه ی اينها نشان دهنده ی قدرت باشد اما خوووووووووووب در پسران امروزی که نگاه کنی:


نشانی از ريش و سبيل نمی بينی


ريششان را به دليل مد سه تيغه ميکنند وبه جای ان خطی ميگذارند به نام خط ريش( ان هم برای اين که مردم بفهمند اينها خانوم نيستند و مثلآ اقا تشريف دارند )


موهای فرفری هم از مد افتاده

و به جای ان از وسايلی از قبيل کلاه گيس؛ سشوار ؛ ژل و کتيرا و ...... استفاده ميکنند.(البته بعضی ها برای اين که نشان دهند هنرمند هستند موهای خود را تا منتها اليه شانه ها يا کمر خود بلند ميکنند .)
ديگر از ان هيکل و شکم خبری نيست چون تمامی پسران به باشگاه بدنسازی ميروند و هر کدام به جای وانت پيکان که با ان کار کنند اسبی دارند که سوارش ميشوند و موهای خود را بر باد ميدهند.



زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنياد مکن تا مکنی بنيادم



پس اين بر ما واضح و مبرهن است که وجود پسران ايه و قدرت خداوندی نيست پس این سوال بر همگان به وجود ميايد که این موجودات جرا زنده هستند و همچنان نفس ميکشند؟؟؟
ايا اين همآن خشم و غضب خدا نيست؟
ايا اين همان عذاب الهی نيست؟
چه عذابی از اين بالاتر که پسری به دختری بگويد دوست دارم؟
اين همانند انی است که عزراييل به فردی لبخند بزند و بگويد عزيزم بيا بغلم

 

red-apple.ir/forum/showthread.php?t=3125

 




:: بازدید از این مطلب : 741
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 15 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

سلام رهگذر

خوش آمدی به خلوت این راه خالی از عابر

خوش آمدی به هیاهوی این سکوت بی وقفه

چه لحن خوشایند ساده ای داری

چقدر خوشحالم

صدایت آشناتر از آشناست ; باور کن!

دلم تکانی خورد

تو از کدام سپیده طلوع کرده ای که می دانی

برای ظلمت شبهای من ستاره کافی نیست؟

تو موج پر تب و تاب کدام در یایی

که باز میدانی ; رکود یکسر این زندگی به دست طوفانیت شکسته خواهد شد؟

-سلام رهگذر

خوش آمدی به تماشای این غروب رویایی

در این شعاع سرخ دل انگیز

چه قدر تنهاییم ; چه قدر زیبایی

تو از دیار سبز کدام عاشق آمده ای؟

خوش آمدی به خانه قلبم ; اگر چه صاحب آن

غمین و سر گشته است.

-سلام رهگذر

گذشتنت حقیقت تلخی است ; ولی چه باید کرد؟

تو نیز خواهی رفت .

تو نیز خواهی رفت .

چرا که رهگذری و ماندنت چه منافات فاحشی دارد با نامت

و بودنت تو را به مسلخ نابودی می کشد آرام

تو می روی چون باد

به دست خدا می سپارمت ای آشنای غریب

نمی روی از یاد!

 

نمی روی از یاد


 



:: بازدید از این مطلب : 812
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 12 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:

 

 

  چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟

 

 

 - دلیلشو نمیدونم …اما واقعا” دوست دارم

 

 

 - تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟

 

 

 - من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

 

 

 - ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

 

 

 - باشه.. باشه! میگم… چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت...

 

 

 - دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

 

 

 متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:

 

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه می تونبی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه! معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

http://red-apple.ir/forum/showthread.php?p=33215#post33215

 



:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

 دخترک شانزده ای ساله بود که برای اولین بار عاشق یک پسر شد.

پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.

دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد.

او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ رابه شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت.

دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت.

یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خودنامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدتها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.

به یاد نداشت چند بار دستهای دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود.

در این چهارسال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جداشده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند.

 

 

دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.

 

شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکیخود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.

پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد.

روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را باز شناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

 

 

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

 

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتابخانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.




:: بازدید از این مطلب : 749
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

فرار برای عشق

یک روز آموزگار از دانشآموزانی که در کلاس بودند پرسید:

 

آیا میتوانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟

 

برخی از دانش آموزان گفتند:

 

با بخشیدن، عشقشان را معنا میکنند.

برخی؛ دادن گل و هدیه

و برخی؛ حرفهای دلنشین را، راه بیان عشق عنوان کردند.

 

شماری دیگر هم گفتند:

 

با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی را، راه بیان عشق میدانند.

 

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

 

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچکترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجههای مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

 

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید:

 

آیا میدانید آن مرد در لحظههای آخر زندگیاش چه فریاد میزد؟

 

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

 

راوی جواب داد:

 

نه، آخرین حرف مرد این بود که، عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.

 

قطرههای بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:

 

همه زیست شناسان می دانند که ببر فقط به کسی حمله میکند که حرکتی انجام میدهد و یا فرارمیکند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش، پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانهترین و بیریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

.http://red-apple.ir/forum/showthread.php?t=2909



:: بازدید از این مطلب : 680
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

خانوما توجه کنن: اینها قانون های مردا هستن؛

 همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن.

 

توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره «1» هستن!!!!!!!!!!!

1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست! 

1. گریه کردن یعنی باج خواستن!

1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم؛ با گوشه زدن به جایی نمی رسین.

1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با «بله» و «خیر» جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم! 

1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه! 

1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟!

1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده!


1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم! اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟!

1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!

1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم!

1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم!

1. اگه ما پرسیدیم «چته؟» و شما گفتین «هیچی»، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه چیزیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه! 

1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم! 

1. لباساتون کافیه!

1. کفشاتون هم خیلی زیاده!

1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپلی هم خیلی خوبه!

1. اگه مارو از خونه بیرون میکنین فکر نکنین ما ناراحت میشین لر عکس این برای ما مثل یه پیک نیکه



:: بازدید از این مطلب : 695
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : تنها ترین تنها

چرا نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده است؟!

نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.

در نتیجه خودم مینویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.

در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.

دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!

 خدایان از هر دری سخنی میگفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرفهای خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.

هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا میخواهد برود جنون دستش را میگیرد و راهنماییاش میکند.

به همین دلیل است که میگویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون میشود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که میبینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.

بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانههای روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس مینامیدند.

در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.

عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر میکند.



:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد